رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

مادرانه هایی برای نازنین دخترم رها

مادر كافي نه !! مادر كامل

دارم سعي ميكنم كه مادر كاملي باشم... عليرغم اينكه عصرها هيچوقت زودتر از 7 نميرسم... عليرغم اينكه بعضي وقتا از سردرد چشمام باز نميشه... عليرغم اينكه خيلي وقتا كار اداره رو مجبورم به خونه ببرم... عليرغم اينكه اكثر مواقع پنجشنبه ها هم درگيرم... با وجود همه اينا دارم سعي مي كنم، - عصر ها با هم ميريم آب بازي توي حموم با يه عالمه توپ رنگي ، من حتي چاييمو توي حموم و وسط شلپ شلوپ تو مي خورم ، 2 ساله دوست داشتنيه من! - اين روزها ورد زبونت شده "بازيه جديد" ، و من مدام از صبح تا عصر كه بيام خونه تو فكر بازي جديدم. از اينترنت و فكر همكارام استفاده ميكنم كه حتما هر روز با يه بازي جديد بيام خونه. - قبل از...
21 آبان 1393

ديدني هاي اتوبان حكيم و بانو!

"بويجي" جديداً صبح ها و شب ها تفريح سه نفرمون قايم باشك بازي كردن با اين برج عزيزه. رها به باباش ميگه "آن آن " كن كه بويجي از پشت ساختمونا در بياد. ديدن و شنيدن قهقهه هاي خوشحالي هم بعد از ديدن اين بويجي بي نظير ! جالبه. آخرشم "باي باي بويجي" ، "بوس بوس".   "پيسي كو پيسي كو " (متأسفانه عكسي ازش در نت يافت نشد) كنار بزرگراه حكيم به سمت غرب بعد از يادگار ، يه صخره مصنوعي و آبنما درست شده كه روي صخره ها پر از بز كوهيه. اين بزها پيسي كو پيسي كو هستند.   ...
29 ارديبهشت 1393

دایره لغات

پو:پف فیل،پفک،چیپس و... بابادی:بابایی دشی:گشنمه آپو:هاپو سل:سلام بیش:بشین،بشینم پاش:پاشو بالیش:بالش بتو:پتو اوخ اوخ تچ تچ:بوی بد یا کثیفی دَیار:در بیار اَموم:حموم بغ:بغلم کن عمموسن:عمو محسن دایی:دایی و چایی آجی:هرچی دختربچه با قد زیر و حدود یک متر داداش:هرچی پسر بچه بزرگتر از خودش با قد زیر و حدود یک متر نی نی:بچه هایی با سن حدود خودش(نکته جالب اینکه دقیقا با همین تفکیک خاص خطاب میکنه!) عمه سو:عمه سمیه و... راستي به شیرهای آتش نشانی هم میگه عیو...
9 ارديبهشت 1393

امان از روزگار!

یادمه 10 سالم که بودسریال "ارتش سری" رو از "پدرسالار"تشخیص نمیدادم، حالا این وروجک هنوز 2 سالش نشده طرفای ساعت 9 میگه "مجی،مجی"،بعد مغز من که صفر صفرم میده،مامانم میگه منظورش "مژگانه"،نقش اول سریال ترکی"خاطرات تلخ" که از nex1 پخش میشه!!
9 ارديبهشت 1393

کجا؟؟؟؟ چجوری؟؟؟؟

رها بدنبال یک جای خواب و البته پوزیشن مناسب....   نشستنی توی راهرو به حالت خوشحال دمر ، بازم توی راهرو به پهلو ، جلوی در دستشویی دمر ، توی آشپزخونه حلقه در دست وسط پذیرایی بالاخره تصمیمشو گرفت و اینجوری وسط پذیرایی خوابید اینم نحوه عزیمت با کوله باری از بالشو ملافه... این فسقلی اینجا 18 ماهه بود و من الان در آستانه 2 سالگیش و در زیر و رو کردن خاطرات پیداش کردم. ...
7 ارديبهشت 1393

تصميم عاقلانه ، حسرت مادرانه!

رهاي من اين شكلي بود ، با موهاي فر رنگي ....   تازه از اينا هم بلندتر شده بود ، ديگه براش دم اسبي ميكردم و توش شكوفه ميزدممم...... واي! ولي عقلم گفت بچه اذيت ميشه تابستوني ، موهاشو كوتاه كن كه جون بگيره و شد اين...       حالا يه مادر داريم با يه عالمه گل سر ، كش و شكوفه كه هر روز با حسرت نگاشون ميكنه ولي تو دلش ميگه دخترم لذت ببر از اينكه ديگه مجبور نيستي درد بستن مو رو تحمل كني و بالافاصله بعدش ميگه يعني تا دو ماه ديگه چقدر بلند ميشه موهاش؟! ...
25 فروردين 1393