رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

مادرانه هایی برای نازنین دخترم رها

شیرین ترین لحظه های با تو بودن

با دیدن هر لحظه بزرگ شدن و کامل تر شدنت و  تجربه یک لذت شیرین دیگر با خودم می گویم این لذت بخش ترین لحظه از بودن رهاست ، اما به نظرم بهترین لحظه با تو بودن زمانی است که دست کوچکت رو دور انگشتم حلقه می کنی و پا به پای من قدم برمیداری ............. همپای کوچک شیرین و دوست داشتنی من!
31 شهريور 1392

عاشقی کردن...

مامانی مامانی مامانی.... روز به روز انگار ساعت های کاری طولانی تر میشن و دوری تو سخت تر.هر روز توی راه برگشت به خونه فیلم شیرین کاریهات رو از تو موبایلم نگاه میکنم و لحظه رسیدن به خونه و بغل کردنت رو تصور می کنم. دیگه همه چیزاشو حفظ شدم. یه وقتایی توی اداره با یاد دلبریهات دلتنگ میشم و اشک توی چشام جمع میشه. مامانی دوری خیلی سخته. یه وقتایی از فکر اینکه دوری برای تو هم اینقدر سخت باشه ، بغض گلومو فشار میده. یه وقتایی که به عکست روی صفحه کامپیوتر اداره نگاه میکنم پیش خودم میگم اگه الان رها هم دلش برای من تنگ شده باشه چیکار باید بکنه؟! کاری نمیشه کرد مامان. این هم بخشی از چیزی که باید یاد بگیری. عشق ورزیدن، انتظارکشیدن و دلتنگ شدن... ...
4 شهريور 1392

دختر مهربان من!

چشمهایی که زندگی می بخشند, نگاه مهربانی که امید می بخشد , و قهقهه شادی که هیچ وقت در عکس نگنجید ولی دنیا می بخشد!   دخترم خوشحالم که اینقدر زود مهربانی کردن رو آموختی.همیشه همین باش بانوی مهربان من! ...
2 مرداد 1392

حد استقلال طلبی!

می خوام خودم بخورم, گفتم میخوام خودم بخورم , اینقده بهم استرس وارد نکنین! فقط یه ذره کثبف کاری شده اینجا, مرسی که اجازه دادی مامان. ببین چه خوشحالم از این همه استقلال, الهی مامان به قربون این خنده , غذا خوردن و استقلالت بره , شیطونک بانو! ...
2 مرداد 1392