دختری بنام رهااااااااااا
قبل از اینکه مادر بشم پیش خودم می گفتم چجوری یه مادری روز تولد بچه اش خیلی شاده و اصلاً یاد درد و استرسی که سالهای پیش توی چنین روزی کشیده نیست؟!
امشب شب تولد رهاست و من عمیقاً خوشحالم. اصلاً هیچکدوم از دردها و استرس هام یادم نیست. به سختی, روزهای دردناک ان آی سی یوی رها رو یادم میاد. هرچی از بیمارستان یادمه همش خوبه. لحظه ای که دخترم رو بغل گرفتم و به یکی یکی اتاقها سر میزدم و دخترم رو به همه نشون می دادم. لحظه ای رو یادم میاد که توی ان آی سی یو حمومش کردن و یه کوچولوی سفید معصوم رو بهم تحویل دادن. لحظه ای رو یادم میاد که با دختر نازنینم بهمراه بابایی از بیمارستان خارج شدیم. یادم میاد که تو همون روزهای اول زندگیتم همش لبخند میزدی و لقب "له کردنی " رو توی ان آی سی یو بهت داده بودن. اون روزها هم شیرین بود و هم تلخ. ولی الان که به پارسال برمی گردم شیرینی هاش برام شیرین تر شده و تلخی هاش کمرنگ تر...........خدایا شکرت .
در اولین سالروز تولد فرشته کوچکم , سر سپاس و تعظیم فرو می آورم بر آستان پروردگاری که من رو لایق این نعمت دانست. امیدوارم برای حفظ این امانت الهی شایسته باشم.