رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

مادرانه هایی برای نازنین دخترم رها

زود ميگذره

1392/11/26 22:30
نویسنده : مامانی
419 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز عصر يه فرصت نيم ساعته پيدا كردم تا براي خودم باشم. توي اين فرصت براي خود بودنم اومدم سراغ وبلاگ رها! تمام مطالب رو خوندم و با ديدن تمام عكس ها برگشتم به همون لحظه اي كه عكس رو گرفته بودم. رهامو با همون سر بي مو و دهان بي دندون دوباره ديدم . چقدر زود گذشت. وقتي مطلب هاي مربوط به سينه خيز رفتن و چهاردست و پا رفتنش رو خوندم دلم سوخت. از اينكه الان ديگه رها بدو بدو ميكنه و ديگه انتظار لحظه به لحظه با يه دوربين stand by لازم ندارم براي ثبت يه لحظه ناب!

و امروز بايد فقط از شيرين زبونيهات و شيرين كاريهات بنويسم كه يه روزي بتونم دوباره بهشون برگردم و بگم يادش بخير ...

- وقتي از سر كار ميرم خونه و بغلش ميكنم تا چند دقيقه صورتشو مي چسبونه به صورتم و نفساي عميق ميكشه. (و من هر بار كه اين اتفاق ميوفته آرزو ميكنم كه كاش هميشه همينجوري عاشق هم باشيم)

- وقتي رها رو از توي يه اتاق ديگه صدا مي زنم بلند مي گه: "بل"

- وقتي مي گم غذا خوردي ، بابا رو دوست داري، مامان رو دوست داري و يا هرچي سوال كه جواب كليشون تأييده با اشاره سر ميگه  : "آره"

- وقتي ميگم رها براي مامان دعا كن، دستاي كوچولوشو مياره جلوي صورتش و رو به آسمون ، با آرامش لبهاشو تكون ميده و آخرشم دستاشو ميكشه توي صورتش.

- نماز رو با تمام جزئياتش (ركوع، سجده، قنوت و حتي سلام آخر) ميخونه و كلامش تو كل نماز "هلا هلا هلا" ست.

-امكان نداره به دايي كوچيكش بگه دايي فقط "عي"(به جاي علي) واگر من هم بگم برو پيش دايي يا هرچيز ديگه اي برميگرده با حالت عاقل اندر سفيه ميگه "عي عي". اوكي بچه جان "عي"

- هركتابي رو درجهت درستش باز ميكنه و مثلا ميخونه حتي قرآن. هرجوري بدي دستش صافش ميكنه، بعد باز ميكنه و ميخونه.

-ريتم آهنگاي شيش و هشت يا تكنو براش تفكيك شدن. فقط با آهنگاي شيش و هشت ميرقصه مثلا آهنگ من و تو شهاب تيام. عوضش با آهنگاي تكنو و تند دست ميزنه و بالاپايين ميپره. كلا هم توي ماشين از لحظه سوار شدن ميگه "ناي" و فقط هم آهنگ شهاب تيامو قبول داره.

-دستشويي رو ديگه براي شست و شو قبول نداره فقط حمام !

- موقعي كه ميرسم خونه و ميخوام يه كمي استراحت كنم همش مياد بوسم ميكنه و انگشت تو چِشَم ميكنه و همش ميگه" نه نه" يعني نخواب و با من بازي كن. (رها منو ببخش كه برات كم ميذارم مامان)

-موقع بيرون رفتن از خونه امكان نداره بدون شال و كلاه بياد بيرون. اگرم هوا خوب باشه با كلي جيغ و گريه راضي ميشه

-عاشق ليموشيرين و پرتقال و پف فيل و جوجه كباب و ته ديگه! از شيريني به هرشكلي متنفره.

- عاشق كتابه ، ساعتها توي روز مشغول تماشا كردن و حتي خوندن كتاباشه. لحظه اي كه براش كتاب ميخوني از قيافش معلومه كه بهترين لحظه زندگيشه.

- موقع كتاب خوندن بعضي وقتا دمر ميشه و يه چيزاي نامفهومي هم با خودش ميگه

-هر جنبنده اي توي خيابون اسمش "ممو" ئه. از كلاغ گرفته تا گربه ، سگ ، گوسفند و ... . مورد داشتيم يه بار يه پر كبوتر با حركت باد جلوي پاهاش تكون خورد بهش گفت "ممو"

- از هر فرصتي براي "پيسي كو پيسي كو" كردن روي تمام اعضاي خانواده دريغ نميكنه.

-اصلا اصلا با بچه هاي همسن و كوچيكتر از خودش ميونه خوبي نداره. فقط و فقط با بچه هاي بزرگتر از خودش و كلا آدم بزرگا بازي مي كنه.

-لغاتي هم كه تا الان ميگه : "مامان ، بابا ، دايي ، عي (علي) ، عمه ، عمو ، آنا و آدا و اد (كه بسته به موقعيت شامل مامان ، بابا ، عمو پورنگ، كتاب، قاشق و ... ميشه)، باب (باب اسفنجي)، ناي (آهنگ من و تو شهاب تيام)،نين (نون) ، ميز (موز) ، به به (آب پرتقال)، هِش (شير)، داغ (اتو و چايي)، تاب(كتاب) ، دست (دست شما درد نكنه يا هرموقعي كه يه كسي چيزي بده  بهش يا خوراكي يا اسباب بازي يا هر چيز ديگه اي) ، تش (تشكر كردن)،  تَيش (كفش) ، جاب(جوراب)، برق(كليد و برق)، عیس (عکس)، برف و من. صداي هاپو و ببعي و جوجو و پيشي و اسب رو ميدونه. اسب ميشه "پيسي كو پيسي كو"

 

ميدونم كه اين روزها هم زود ميگذره و ديگه من" تَيش "، "هِش" و خيلي چيزاي ديگه رو نمي شنوم. ولي مطمئنم كه به جاش چيزهاي ديگه اي هست كه لحظه لحظه وجود دختركم رو شيرين ، لذت بخش و حتما خاطره انگيز ميكنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

mohade3
2 اسفند 92 14:14
الهی قربونه این کارا و این حرف زدنش بشم من. فرزان جوم عکس جدید بزار از بچمون.خیلی دلم تنگ شده...